امروز نزد پزشک بودم. باید قدرت شنوایی گوش هایم را می سنجید. گفت حدود هفت ده د.ب. از قدرت شنوای خود را از دست داده ام. گفتم چه خوب کم تر حرفای بد می شوند. خندید.
گفت باید قدرت بنای ات را هم بسجنی .
این قدر تغییر کرده که تنها نایی دیدن خوبی های زندگی را دارد.
برای دیدن و شنیدن چهره واقعی روزگار دیگر توانای هایم کمی می کند.
یعنی حالا می توانم احساس خوشبختی بکنم؟
وقتی به این جا می رسی یا خوشبخت هستی یا بیچاره. ولی حقیقت این است که دیگر هیچ فرقی ندارد