این بهاررا با “سمفانیی مردگان” پیشواز گرفتم. یعنی هر جا که میرفتم آن را با خود داشتم چی اوتوبس چی قطار و چی شبهایی دیر زیر بغلم این کتابرا می برم و با دست دادن چند لحظه آزاد باز می کنم و به اردبیل سفر می کنم. حالا روسها از آسمان میبارند و با چتر های خود در گوشه و کنار این زمین فرود می آیند…
زیباست. این قدر زیباست که یادم رفته برای چهار شنبه سوری بازاری کنم و دسترخان بیارایم. نویسنده آن عباس معروفی را حالا تازه کشف می کنم. به خود می گفتم که چی خوب اول نوشته های نویسنده را بخوانی و بعد به دیدارش میسر گردی. این قدر سوال زیاد دارم که مرا بیشتر مشتاق دیدار دوباره با او کرده است.
3 پاسخ
che zyba my nvisi.che lahne shirini dari.
شهزاده ی عزيزم، سلام. پيشاپيش نوروز را تبريک می گويم. و به زودی در لندن می بينمت. مهدی را ببوس.
ايراني ها به دسترخان مي گويند سفره