Search
Close this search box.

ریگستان

نوشته‌های شهزاده سمرقندی

هنر ماندگار

یکی از دوستانم این عکس را برایم فرستاده. نتوانستم مثل دیگر عکس های دیگری که برایم می فریستد فراموش اش کنم و یا نادیده بگیرم.  احساس دلگیرکننده ای به من دست داده بین این همه فایل های صدا و خطوط بالا و پایان این  آهنگ ها ی زیبا که قرار است امروز از رادیو پخش بشود  و این آسمان بارانی آمستردام  به این عکس خیره شودم. 
یکی از دوستان دیگر نیز امروز برایم عکس خانه وادگی خود را فریستاده که مرا در فکر انداخت: در ذهن من آن نج دختر بلاند و کچلو بود که برایشان درس زبان تاجیکی می دادم و قلم در دستان کوچک شان می لغزید و نوک زبان شان را گاز می گریفتند و دو باره  می پرسیدند که کلمه  ای را چه طوری بنویسند. حالا دختر خانوم های شوده اند که در فکر دانشگاه رفتن اند. 
و شرلات شعر می گوید. شرلات با آن چشمان آبی آبیش هنوز برایم با همان چهره دوست داشتنیش باقی مانده است.  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *