خواهرزاده زیبای من که تا چهارسالگی مرا مدر صدا می کرد وقتی مادرش در آلمان بود. نامش شریفه است و من اورا به عنوان قوی ترین مهاجر خانواده می دانم. وقتی حتی یک سال نداشت مادرش برای کار به آلمان مهاجرت کرد و این موجود باهوش و دانا و مهربان ماند دست من و مادرم. گاه مرا مادر صدا می کرد گاه مادرم را. ولی می دانست که زنی آن سوی خط تلفان با او با صدای لرزان صحبت می کند حس دیگری دارد.
در چهارسالگی به آلمان آمد و با مادر خود و پدرخواند خود شروع کرد به المانی یاد گرفتن. حالا یکی از بهترین ها در کلاس خودش هست. همه ما با او افتخار می کنیم.
کودکان هجرت قدرت بالای درک و مقایسه دارند و نیم شود آنهارا با یک معیار مشخص بهاگزاری کرد. دنیای آنها پیچیده و عمیق است و همین طور دردهایشان و عشق هایشان.
به امید این که این همه نیروهای شاداب و تازه به سرزمین های خودشان راه یابند و آینده کشورشان را رقم زنند. نه تنها شریفه بلکه همه کودکانی که قبل از این که بتوانند انتخاب کنند برایشان تصمیم های از قبل گرفته شده.
آینده را دوست دارم بدانم. بدانم که ده سال دیگر من، شریفه، وطنم، مردمم و سرزمینم در چه حال باشیم.
کاش بهتر از این باشیم و مهم تر از همه راضی از خود و روزگار خود و کارهای که خواهیم و نخواهیم کرد.
وطن جایی باشد که به سرزمین آرزوهایمان نزدیک و شبیه باشد.
چون ما خود پاره از وطن و سرزمین خود هستیم.
2 پاسخ
چه دختر قشنگی
….
منم همه آرزوهای قشنگت رو هم برای تاجیکستان هم برای ایران هم برای افغانستان از ته دل آرزو میکنم
واقعا زیبا و جذاب هستند برای ایشان سلامتی و خوشبختی آزو می کنم