دانش در آتش

چه گونه می شود خوابید
وقتی بالینت زندان هزاران پرواز
 سینه ات تابوت صد آواز است

چه گونه می شود خوابید؟
وقتی زمستان باز پر از راز است

سرد است زمستان، سرد، برف باریده تا زانو
چه گونه می شود خوابید با ذهن پر از نگرانی

  نگران مادری پیر
که با آخرین دیوان حافظ، بیدل یا هلالی
با تردید به سوی آتشدان خواهند رفتٔت
تا دستان کودکان اش گرم کند،
نگرانم، نگران کودکان سرزمینم
که
سوختن دانش در تنور نان
شده سرگرمی شان
شده تنها نور شب های بیغمی شان

من نگرانم، نگارن این نسل سوخته
در نیمه راه شوروی
من نگران این دختران کوچکم
در بند روسری.

من نگران پدری
که به غیر از فاتحه چیزی ندارند در دست
که پهن کند
سر قبر
  ناناورش در غربت
دردناک است داستانش

صدای گرمی نیست
در جنجره آسمانش

     سردی ها می ترسم که هنوز
در پیشانه است
 …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *