HTML

امروز حدود هفت ساعت با وبلاگم ور رفتم به قول شما دوستان. ما ور نمی ریم. ما تاجیکا اصلا هنوز به اون سراخ سنبه ها نمی ریم و دست نمی زنیم. می ریریم خییییلیییی کم. 
من امروز از بس باید صبر می کردم تا این فیلم کوتاه م با کیفیت بالا تدوین بکنم و طول می کشید. هی طول می کشید. هیجان داشتم و باید کاری می کردم. رفتم کارای هیجان داری بکنم. دست کردم توی سوراخ های ممنوع وبلاگم. 
 بعد از هشت سال سری به پشت پرده وبلاگم زدم و همه رو زیرو رو کردم. به خودم فکر کرده بودم اگر خراب شد دیگه دست به جیب می برم و برایش خرج می کنم. اما قبل از اون اچ تی م الی که بیست سال پیش در مدرسه به ما یاد می دادن و من هیچی نمی فهمیدم و از کل کامپوتر هم بی زار شده بودم ببینم. 
اتفاق خاصی نیوفتاد به جز این که تعداد بیننده ها رفت بالا!!! کمی هم تغییراتی تونستم بدم. ولی فکر نکنید که وبلاگم یک شبه معروف شد وشاید به خاطر همین فیلم سزده بدر است. نه من خودم بودم که هفت -هشت ساعت بیل می زدم توش و یک کارای کردم که حالا داریوش عزیز برای هزارمین بار در طول این هشت سال مجبور می شه بروه دروست ش بکنه. برای آبروی ملکوتیان خوب نیست که دکمه فیسبوک همون یکی توی هر پست تکرار بیاد. 
ولی یک چیز را خوب فهمیدم که وقتی چیزی را بار اول می شنوید فکر می کنید که فهمیدید چون بعد از سال ها باز فکر می کنید که حالا فهمیدید. ولی واقعیت این است هنوز هم نفمیدید.
داستاد من و اچ تی ام ال این است: من هنوز نفهمیده ام تنها امروز کمی وقت گذاشتم و با آن آشنا شدم. مثل این همسایه دست راست که بعد از سه سال همدیواری تنها نامش را می دانم و ساعت صبح بیدار شدنش را. در حالی که می شود بیشتر از این ها باشد. در حالی که هر دو انگار خوبیم و از همدیگر هم بدم نمییاد اما تنبلیم هر دو شبیه هم تنبل هستیم. 
داستان من و اچ تی ام ال هم همین است و خواهد بود. 
مگر این که اچ تی ام ال مثل همسایه دست چپ روزی به این نتیجه برسد که این محل برایش مناسب نیست و مکان تغییر دهد و جایش کسی دیگری بیاید و هم دیوار من شود.
قبل از آن فرصتی که دارم باید با درو دیوار سمرقند مجازی خودم آشنا شوم به درو دیوارش گل و بلبل آویزان کنم.
از تغییر نمی ترسم و کهنه گرا هم نیستم. اما این دیوارهای قدیمی وبلاگم به عنوانش می زیبد. مگر نه؟
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *