سه خواهرک شیرین و نازدانم.
دلم برای نازو اداهایشان تنگ است. بسیار تنگ.
گلزاده همانی که از همه فروتنتر است و با ناز از آخیر استاده است، ایمروز نامه نویشته بود. میگوید که کامپوترشرا دوباره دروست کرده است. خدارا شکر میکنم اگر این بار آخرین خراب شدن آن کامپوتر باشد و بگزارد که این فرشته های دونیای من کمی با آن کار کنند تا بیاموزند.
گلناز است آنی که در رد اول با اتمنان کامیل استاده است، همانی که زادروزش یادم رفته بود و یک روز دیر زنگ زدم تا با هفتدهومین سالش تبریک گویم.
خان زاده آنیست که در مابین است، چشمان مهروبانشرا باید از نزدیک دید و لذت بورد.
این سه قلب زیبا از آن هزارانند که دل مرا به سمرقند میکشند و در این دوری ها به جنونی.
دیوانه گیی من عالمی دیگری دارد…
8 پاسخ
لهجهي تاجيكيتان كه در نوشتههاي فارسيتان انعكاس مييابد واقعا دوستداشتني ست.
مرادِ هامون
از خواندن نوشته هایت بسیار لذت می برم، نشان از تمام صداقت هایت دارد و گرمی نگاهت. نگران غلط ها نباشید که دیکته ی ننوشته است که غلط ندارد بماند که تصور نمی کنم که فارسی حرف زدن من هم درست باشد، با این حال حرف می زنم شاید دیگران خوبتر و بهتر بشنوند. پس لطف کن و تو هم بنویس.
شاد باش و دیر زی
نخست اين که شما تاجيکان چقدر لهجهی شيرينی داريد و اين لهجهی شيرين چه نمود دلنشينی در نوشتههای شما دارد. بسيار بسيار مشتاقم که بيشتر از شما بخوانم. ديگر اين که من پاسخ شما را که از خود پرسيده بوديد:«ما با شوروی میجنگيديم اما اکنون که شوروی نيست چه به دست آمده است؟» میدانم. پيش از فروپاشيدن شوروی ما ايرانيان حتی نمیدانستيم که جز ايران و افغانستان، جايی در اين جهان هست که مردمش با هم به فارسی سخن میگويند. گمان میکرديم نام بخارا و سمرقند را پس از مغولان و تاتارها ديگر تنها در شعر حافظ خواهيم شنيد و شايد در پژوهشهای باستانشناسی. اما و من دوستتر دارم اکنون را از زبان شما بشنوم. میدانم که نفوذ ازبکان در کرملين موجب شد تا سمرقند و بخارا و نمنگان و تاجکند از تاجيکستان گسسته شود و ايالتی به نام ازبکستان پديد آيد اما نمیدانم رفتار دولت ازبکستان با فرهنگ ايرانی و تاجيکان و پارسیزبانان چگونه است.
در ايران اما، در تهران و مشهد و شهرهای ديگر مجلهها و ماهنامههای فراوانی به نامهای بخارا يا سمرقند يا … چاپ میشود که نوعا ادبی و فرهنگی اند. حتا من به هوای يک وبلاگ ادبی روی نام وبلاگ شما کليک کردم. و اين نشان از دلبستگی ايرانيان به پارهی تن خود در آمویکران دارد. سالهاست که در اينترنت میگردم و آگاهیهايی از سرزمين شما میجويم. اما اين نخستين بار است که از يک تاجيک نوشتهای میخوانم و از خود او در بارهی تاجيکان میشنوم. من نقشهی بخارا و سمرقند و فرغانه و خجند را تهيه کردم و هر روز مرور میکنم و هرگز ايران را محدود در مرزهايی که سياستمداران ميان خود کشيدهاند نمیانگارم و هنگامی که زير سايهی دماوند و البرز بر آسفالت کوچههای تهران گام میزنم، به ياد همهی بزرگان فرهنگ ايران و تاجيک ريگ آموی و درشتیهايش از خاطرم میگذرد
چه خواهرهای زيبايی! همه شبيه به هماند و در تهچهرهی همشان میتوان صورت تو را ديد. اما پيش خودمان بماند که تو زيباتری.
ساغر عزیز
هنوز تو آن خواهر دیگرم را ندیده ی زود قضاوت نکن
ماهزاده همانی که در آلمان است. مادر شریفهجان
اما اگر حقیقترا میخواهی بدانی
تو زیباتری
In guldukhtarkhoharoni dusti azizamon Shahzodaro dida she’re az ganjinai ejodiyoti shifohii khalqi tojik(folklor)ba yodam omad:
Ajab dilbar ki man didam,
Rukhash rashki qamar mezad,
Du zilfi khalqai morash,
Khamida to kamar mezad.
Muhabbat sukht jonamro,
Tamomi ustukhonamro,
Bigardoni zabonamro,
Ba la’li labshakar mezad.
Du abru boz payvasta,
Du rukh monandi gul dasta,
Khadangi tiri mijgonash,
Chu nashtar dar jigar mezad.
Nigoram mast meomad,
Qadah dar dast meomad,
Guli navrasta meomad,
Ki gul boloi sar mezad.
Nigoram chun guli toza,
Ba qad chun sarvi tartoza,
Bubin in mohi tannoza,
Rukhash sadbargi tar mezad.
Biyo ey jonu jonona,
Baro yak dam tu az khona,
Bigir in dasti devona,
Chi suze dar jigar mezad!
http://tojder.freenet.tj/sahifai7.htm
Bo sipos va durudu varovon ba Shahzoda va chahor gulkhoharonash. 🙂
shahzadeye aziz az khandane lahjeye sherinetan be vajd amadam shoma va khaharan zebayetan sabz va bahary bashid
سلام به تمام فارسی زبانان دنیا.
هر جا هستید دل من برایتان میتپد. ایرانی و تاجیک و افغانی و بعضی از هندیها و پاکستانیها.
ایران سرای ماست و در حفظش میکوشیم.