در خانه مردیست
یگانه مرد
که با هزاران اندوه
خاموش
نشسته است
و انعکاس شوعله ی شمعی
در شیشه های عینک نمناکش
آرام – آرام می لرزد
سکوت تا سقف رسیده است
و از پنجره ها میرود بیرون
و شمع
با پرچمی از شوعله
در دل شب میرود
شهر به شهر
تا دل زندان تاریک
تا آن دل روشن
تا آن قامتی
که ذره ذره می سوزد
و چشم بر دل تاریک زمان می دوزد
یک پاسخ
از آشنای با سایت شما خوشحالم.