Search
Close this search box.

ریگستان

نوشته‌های شهزاده سمرقندی

There is no time for depression

می گوید وقتی برای افسرده گی نیست. یعنی وقتی برای قلب نیست؟ وقتی برای اندیشه. وقتی برای گاه گاهی به گزشته نگرستن؟ پس وقت پنهان شدن است در دفتر یاداشت، که باز  فردا وقتی برای ورق زدن دوباره ای آن نمی رسد… گاهی دلم برای زندگانیی ابتدای تنگ می شود. به نظرم همه آغاز ها ساده و زیبایند. اما می داند که زیباترین زیبای انجام زیباست.   

15 پاسخ

  1. قلب افسرده قلب مرده است . می شود شاد بود و شاد زیست حتی اگر دشواریها و سختی های زندگی از حد فزون باشد . ” با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام ” .دنبال آدرسی از حضرت صباحی هستم . می یابم و برایت می فرستم .

  2. مرا ببر به آغاز اندیشه/مرا ببر به تمنای سیب سرخ دانایی/مرا ببر به وسوسه حوا/ مرا ببر به فصل زایش/
    از اینکه با نوشته های تو آشنا شدم بسیار خرسندم/چند سئوال داشتم/اگر لطف کنی و ایمیلت را به من بدهی ممنون میشوم/
    با احترام
    داریوش ربیعی

  3. Such a terrific coincidence! I’ve given some money to a friend of mine in London to ship over 2 copies of the same book (Murder in Samarkand). It’s marvellously revealing, since i’ve read some fragments of it in a paper last month. Happy reading!

  4. Dear Dariush,
    the book “Murder in Samarkand” is still not published. They say it’s been postponed again!
    It has been censored so many times by the British athority for so many times.
    Well, lets wait to see the final version of it.
    Hope to get it soon.

  5. Dear Samarkandi, as far as I know the book was published on June 1. That was the information given by The Sun and many Waterstone’s and Foyles’ branches in London. However, it seems the government is obstructing its way from reaching our hands and minds. therefore, it’s not in the bookshelves yet. No doubt, we’ll get it sooner rather than later. Some pieces of it were published in The Sun few weeks ago.

  6. News Flash! Just got information that the book is still far from reaching the shelves. It seems it’s been postponed indeed. Doesn’t the Western democracy look just as a funny disgusting mockery after this?

  7. I am so frustrated about it, too.
    I hope the film will be made soon. You know one of the wellknown british producers, Winterbottom wants to make a film about this book. He is looking for an actor who could play C. Murray.
    At the Waterstones, they said the book will be out in 2th of July. Well, lets wait and see.
    We have to think of a protest over censorship in UK. What do you think? So that people in our “third world” will know that there is not much of freedom of media and speech over here too!

  8. Shahzade-jan, I think the best way to make it known in our world is finding Craig and having loads of interviews with him for different media. He’s the only man able to hit them as they deserve to be hit. I got it in my next week’s agenda. Fingers crossed.

  9. That is a great idea, Darius,
    I was about to write an article to introduce him for BBC tajiki online readers, so we had a talk with Saymuddin a week ago, but I have no contact numbers of him, yet. If you have got any, please, shear it with me. Craig Murray is an activist, who needs a lot more supporters to stand up for what he thinks is right. Lets let him know that we know he sacrifised his career due to a lot more duties he felt about our people and land. With respect to him and his supporters,

  10. شاهزده جان
    از خواندن وبلوگ شما بسیار لذت می برم
    از ایتالیا می نویسم و اسمم دومنیکو است و زبان و ادبیات فارسی درس می خوانم در شهر ناپل در ایتالیای جنوبی.
    به شعر شما علاقة زیادی دارم و حتا یک مصاحبه با شما را در سایت مرکز گستارش زبان و ادبیات فارسی خواندم
    و این گفت و گو در مورد جمعیت تاجیکی در سمرقند و ارتباطاتی که مردم با زبان تاجیک و خاطره تاریخ ادبیات دارند
    دارم پایانامهام را مینویسم و ماه سپتامبر برای پژوهش در سمرقند خواهم بود
    دلم خیلی می خواهد در تماس با شما بمانم و اگر بخواهد میتوانیم با ایمایل صحبت کنیم
    این آدرس من است
    pessoa1982@gmail.com
    خیلی سپاسگذارم و دوباره برای وبلگ و شعر دلنشین شما تابریک میگویم
    خدا حافظ
    دومنیکو

  11. Shahzade-jaan,
    Finally I received my copy of the book. I got it today by DHL via Amazon and started reading it straight away. It’s really catching and could be read in a couple of sessions. Happy reading!

  12. آسوذگی خاطرمان را به « اگرها » موکول نکنیم
    شاید باورتان نشود آرمان تمامی انسانها و هدف نمایی زندگی مطلوب آدمی, آسودگی خاطر استچیزی که به جهت ماشینی شدن زندگی امروزه در پس پرده فراموشی قرار گرفته است.
    اگر آدمی قدری با خود خلوت کند و به خواسته وجود خود به دید مهربان نظاره کند به وضوح مشاهده می کنید که وجود وی از او چیزی نمی خواهد به جزء آسودگی خاطر!
    اجازه دهید به اندازه چند سال وجودمان را به جلو ببریم و با او صحبت کنیم. من برای روح متلاطم چند سال آینده خود چه کرده ام. چگونه شرایط آسودگی او را فراهم کرده ام؟
    آیا در مسیر رسیدن به آسودگی خاطر ابزار کنترل شده ای را به کار گرفته ام. آیا می توانم به این ابزار تکیه کنم؟
    ما عادت کرده ایم با اگر هایمان زندگی کنیم اگر بزرگ شدم اگر در کنکور قبول شوم اگر به دانشگاه رفتم اگر فارغ التحصیل شدم اگر ازدواج کردم اگر بچه دار شدم اگر خانه خریدم اگر ماشین خریدم اگر بچه ها بزرگ شدند اگر بازنشسته شدم …. همه ما اگرهای خیلی زیادی را می شناسیم که روزانه به کار می بریم اگرها بهانه های آشنایی هستند که در متن زندگی ما بروز می کنند بهانه هایی که دست هم می دهند تا شاد زندگی کردن و احساس خوشبخت بودن را به تاخیر بیندازیم غافل از اینکه زندگی ما در میان همین اگرها اتفاق می افتد هیچ وقت برای شاد زیستن و شاد بودن بهتر از همین لحظه نیست درست همان لحظه هایی که برای تحقق اگرهایمان نقشه می کشیم و در خستگی این زندگی غرق می شویم بچه هایمان بزرگ می شوند خودمان پیر می شویم دوستانمان فراموش می شوند و…..
    به اگرهایمان هر روز افزوده می شود وقتی یکی از اگرهایمان تحقق پیدا می کند اگرهای متعدد و متنوع دیگری تجلی پیدا می کنند اگر منتظر تحقق اگرها بمانیم لذت شاد زندگی کردن فراموشمان می شود زندگی بدون اگرها امکان پذیر نیست. مهم این است که با دست خودمان بهانه ایجاد نکنیم تا شادیهایمان به فردا موکول شود وقتی که نوبت فردا شد بهانه های تازه پیدا شده تا خشنودی و شاد بودنمان را به روز بعد و روزهای بعدش موکول کند بسیاری از ما منتظریم تا اگرهایمان به پایان برسد و موانع یکی پس از دیگری از بین برود غافل از اینکه اگرها و موانع همان زندگی است شادی و خوشبختی در مقصد اتفاق نمی افتد بلکه بیشتر در مسیر راه اتفاق می افتد شادی یافتنی نیست بلکه ساختنی است باید هواسمان باشد که کلید شادمانی خود را در جیب اگرها قرار ندهیم خوشبختی یک نوع احساس است که می تواند در همه حال اتفاق بیفتد یکی از رمزهای شاد بودن شاد کردن دیگران است منتظر مرگ عزیزی نباشید که بعد از فوتش تاج گلی را به مزارش ببرید در زمان حیاتش یک شاخه گلی را تقدیمش کنید کسی را که دوست دارید بعد از مرگش ابراز محبت نکنید اگر در زمان حیاتش لبخند کوچکی قطره اشکی نثارش کنید لازم نیست بعد از مرگش سیل اشک راه بیندازید ختنم بار بار آنجلس در کتاب لحظه های ناب زندگی جمله جالبی به شرح زیر بیان می کند اول دلم لک زده بود که بتوانم دبیرستان را تمام کنم و به دانشگاه بروم بعد داشتن لحظه ها را می شمردم که دانشگاه را تمام کنم و سرکار بروم و بعد دلم لک زده بود که ازدواج کنم و بچه دار شوم بعد آرزو داشتم که بازنشسته شوم و حالا دارم می میرم که یک دفعه متوجه شدم اصلا” یادم رفته بود زندگی کنم شاد بودن و احساس خوشبختی را به اگرهایم مربوط نکنیم زیرا اگرها پایان ناپذیرند و بیاد داشته باشیم زندگی یک سفر است و هدف نیست. شاید باورش برایمان قدری مشکل باشد امروز فردا نیست که دیروز منتظرش بودیم . آیا باز هم باید منتظر فردا باشیم آیا ممکن است روزی دیگر فردایی نباشد برای استفاده از لحظه لحظه زندگی می بایست نهایت هدف انسان که همانا آسودگی خاطر و بدون دغدغه زیستن است می بایست همواره مد نظر آدمی باشد هر گاه امتداد نگاهمان همواره به سوی نهایت باشد با احتمال کمتری آنرا فراموش می کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *