Search
Close this search box.

ریگستان

نوشته‌های شهزاده سمرقندی

بهترین راه گریز گرفتاریست

 درست ترش این است که بگویم: بوزک،بوزک نمور که بهار می رسد و دهانت به سبزه بسیار میرسد!

زمستان خیلی طول کشید، نه؟ این قدر طول کشید که خرس ها هم از خواب  خسته شدند. خرگوش ها هم. من هم.دیگر کم کمک دارم افسرده می شم. یا بهترش خسته تر میشوم. ولی تمام تواناییم را به کار بردم و به یک راه حلی رسیدم: زبان بیاموزم. یعنی در نیمه راه آموختن زبان انگلیسی و فارسی شروع کردم به یاد گرفتن هلندی.
یک کتاب خریدم که سی دی دارد و می شود بی آخر به آن گوش داد و چیزی نفهمید. اما کم کم متن آشنا می شود و چیز هایرا نیز می فهمم و به متن دیگری می روم. 

یک راه بهتر برای بیشتر شنیدن را هم پیدا کردم: سی دی را روی تلفان دستیم سوار کردم که همه جا، یعنی که همه جا بتوانم به این اندرمان گوش دهم و آفتاب را فراموش کنم.

دیگر عصاب ندارم برای فکر کردن به چیزی که دستم حالا حالاها به آن نخواهد رسید.  

5 پاسخ

  1. از يک طرف خوب است که تنها نيستم و تو هم از اين زمستان بی‌آفتاب دل خوشی نداری. از طرف ديگر غصه می‌خورم که تو هم مثل خرس‌ها و خرگوش‌ها و من حوصله‌ات سر می‌رود.
    می‌دانی شهزاده، بايد ياد بگيريم که مثل پرنده‌ها مهاجرت کنيم. زمستان را در جنوب باشيم و تابستان را در شمال … اصلا بيا زمستان‌ها برويم نيم‌کره‌ی جنوبی، آرژانتين، برزيل، استراليا … و تابستان‌ها را هم همين بالاها … اروپا و آسيا بگذرانيم. خوب است؟

  2. دعوت می کنی ساغر جان؟
    من اگر این همه سرمایه می داشتم در سمرقند یک مدرسه راه می انداختم. و یا یک بیمارستان
    دل دیوانه من در هیچ یک شهر خدا آرامش ندارد. باید خودم را سرگرم چیزی نگه دارم.
    کاش می تونستم در همین روزهای نزدیک آن ور آب بروم که هم تورا ببنم و هم خواهرامرا و هم بار روزگارم را بلاخره پس از شش ماه به این کشور بیاورم.
    خدا خواهد به زودی رو به رو و چشم به چشم هم گفتوگزار خواهیم کرد.
    تا آن روز مواظب خودیت باش

  3. از هلندي گفتي و داغ دل مرا تازه نمودي.دوست دختري بسيار عزيز و مهربان از هلند دارم كه تابستان گذشته در استانبول تركيه همديگر را ديديم و يك هفته را با هم به خوشي و مهر گذرانديم.دلم برايش تنگ شده است.فارسي را آغاز كرده و خوب پيش مي رود.ما هر روز به هم نامه(اي ميل) مي نويسيم و تابستان آينده به ايران مي آيد.
    شهزاده جان :
    مگذار كه غصه در كنارت گيرد
    و اندوه محال روزگارت گيرد
    مگذار كتاب و لب آب و لب كشت
    زان پيش كه خاك در حصارت گيرد.
    از اينها گذشته همه ما آدمها گاهي بسيار دلتنگ مي شويم.بايد شكيبا باشيم.
    ik hou van jou

  4. سلام شهزاده جان
    امیدوارم که در فراگیری این زبان” دیوان”موفق باشی. در حد سرگرمی خوبه اما وقتی آدم فکر کنه که باید به این زبان زندگی کنه سرگیجه فرهنگی می گیره.
    مرسده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *