Search
Close this search box.

ریگستان

نوشته‌های شهزاده سمرقندی

جای من خالی

با یاد وطن در یوتیوب گشتم تا به این جشن جوانان تاشکند و نمایش مود لباس تابستانی ریسدم. واقعا جای من خالی ست بین شان. شما می دانید که من در این کشوربیرنگ چه کار می کنم؟ گاهی یادم میرود که چه… اما کاش می توانستم در این خاک عزیز زندگانی به سر برم و نیازمند چیزی نباشم. اما صد افسوس که چنین نیست. و خیلی چیزهای دیگر که نیست. اما دلم تنگ است. برای دیسکوی سمرقند و اکوا پارک تاشکند. ولی چرا نمی ورم نمی دانم. هنور دلتنگی هایم یک خواهش گنگ و گم نام اند که برایشان عنوان و کاتیگاری پیدا نگرده ام.   

4 پاسخ

  1. salam shahzade khanume mihanparast . az inke in matlabo dar faseleie kami az matlabe ghabli ferestadi sepasgozaram. javid bad iran

  2. سلام
    گفتن از وطن همیشه گفتن از غـم‌ها و دردها نیست، روزهای پر از شادی است که دل را در سرزمینی گرم و طپنده نگاه می‌دارد. شادی‌هایی که همیشه در دوری‌ها آن خانه‌ی عزیز را به یاد ما می‌آورد. در واقع به سختی می توان فهمید که چرا باید به دوری و فراق از وطن تن سپرد، اما چیزی هست که باید آن را از قدرت پرستان و زورگویان پرسید و آن این است که حق و حقوق انسانی و انسانیت را چرا باید با تحقیر شدن به دست آورد؟ آنانی که باعث آوراگی میلونها انسانند عواملی‌اند که با جنایت‌های خویش در طول تاریخ هجرت و هجران و آورگی ملت‌ها و از هم گسیختگی آنان را دلیل بوده‌اند.
    دل‌ها تنگ است و بی‌شک هیچ دل عاشقی نمی‌تواند بدون حضور معشوق به حیات خود ادامه دهد.
    برای پیدا کردن جایی که بتوان دل‌تنگی‌ها را بیان کرد باید شنـونـده‌ای عاشق را یافت.
    شاد باشید و دل شاد

  3. آرزوی سفر به تاجیکستان (و شاید چند سال زندگی درآن )همچو آتشی در دلم زبانه می کشد و گهگداری گمان می کنم که این زبانه ها هستی ام را می سوزاند هنگامی که از مهربانی مردم تاجیک می شنوم یا می خوانم با خود می گویم کاش هر چه زودتر درسم را به پایان رسانم ، و باانجام دادن کاری پولی به دست آورم و پس از اینکه هزینه ی سفر جور شد درنگ نکنم . دلم می خواهد از زادگاه زبان پارسی دیدن کنم دلم می خواهد ازدره ی زرافشان دیدن کنم . دره ای که به خاطرش ایران را سرزمین گلو بلبل می نامیدند . ( گل را به خاطر زرافشان و بلبل را به خاطر پارس یا همان شیراز ) . باور کنید بوی جوی مولیان همی آید . چه بوی خوبیست . این بو همه ی هستی ام را نوازش می دهد . می خواهم به همان چمنزارها وچراگاه ها و داغگاه هایی بروم که سروده های فرخی سیستانی از آن یاد می کند . ( چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار /// پرنیان هفت رنگ اندرسر آرد کوهسار ) دلم می خواهد سری به میدان فردوسی یا رودکی دوشنبه بزنم یا به دانشگاه پورسینا ( ابن سینا ) . رودخانه ، آبشار ، کوهستان ، نوروز ، شاهنامه خوانی … و برجسته تر از همه خونگرمی مردم. ندیده ام که کسی در باره ی تاجیکستان چیزی بنویسد یا بگوید و از خونگرمی تاجیکان سخن به میان نیاورد . سختی های پیش از سفر را باید به جان خرید .« ریگ آموی و درشتی راه او/// زیر پایم پرنیان آید همی» یکپارچگی ایرانیان آرزوی هر ایرانی

  4. man mifahmam chi migid,ham inke Samarkand o Tashkent e shoma ra dide am(yadetan hast? va ham inke khodam ham deltangam,har vaght deletan tang mishe berid,shak nakonid,zendegi kootah ast!magar chand saal zende im ke in hame saalash ra az jaaii ke doost darim door bashim?harvaght deletan tang mishe berid,oonghadr sakht nist,be khodetoon sabet konid donya koochike,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *