امروز روز آرامی بود. در قبرستان محل گردش کردم دوربین به دست. دوربینی که دوست دارم همیشه به عنوان مزدیکبین از آن استفاده بکنم. به کوچکترین چیزهای پیش پا افتاده خیره شوم.
امروز اما به بالهای فرشته های مرمری خیره شدم. سکوت زیبای دارند. حالت زیبای دارند.
وقتی تماشایم به پایان رسید متوجه شدم آواز می خوانم. در خلوط فرشته ها و ارواح سبزشده و آرمیده بلند- بلند آواز می خوانم وآرامشی در دلم ورم کرده بود.
و همواره از خود می پرسیدم:
این جا کجاست
چنین زیبا
با غمو اندوهو وداع
این جا کجاست
که چنین گل پوش است
استخان سبز زمان
این جا کجاست
که چنین سنگ بسته
هنر
بر سینه سنگین بشر؟!