آخرین سامورای امارت بخارا

دیشب خواب دیدم سامورایی بودم و به عنوان نماینده امارت شکستخورده بخارا به تهران رفته بودم، به دیدن آزیتا همدانی که در مقاله اش به صدرالدین عینی، پایگذار ادبیات و کشور تاجیک حمله کرده بود. تنها چیزی که از صحبت با ایشان در یاد دارم این است: لطفا به همراهان تان بگویید و خودتان هم بدانید که صدرالدین عینی جدایی طلب نبود، بلکه نجاتدهنده نیمه دور افتاده ایران بود. اگر باور ندارید، بیایید ببرمتون اول قرن و خودتون ببینید که بیچاره با آن گروه کم تعدادی که داشت چه ها کرد و چی ها دید هم از پان ترکیست ها و هم روس های استثمارگر!

این هم از اولین خواب طولانی و عمیق هشت ساعته من بعد از مدت ها بی خوابی و شبگردی ها. قرص خوابی که مهدی داد از من رمانتیک سامورایی درست کرده بود!

حرف دلم را زدم در خواب هم که شده زدم و امروز کمی حالم خوب است. تا نیرو بگیرم بروم به دفاع قهرمان ملت ام. در حال خواندن این مقاله همش به این فکر می کردم که این دو نویسنده چرا با معیار های امروز تاریخی قرن پیش آن هم دوران شوروی بررسی می کنند؟ ولی به این فکر نکرده بودم که ما تاجیکان را با وضعیت کردها شبیه می داند.

ما تاجیکان جدا نشدیم! حتی بعد از بخشیده شدن به خال هندی زیباروی ترک، بلکه مارا با زور گرفتند و ما زیر دم شمشیر و تیر و تفنگ دوباره خودرا ساختیم! و وقتی پای لشکر روس به خاک سمرقند و بخارا رسید ایران آن قدر هم احساس خودی نمی کرد که واکنش نشان دهد. سرش به ایالات های سرکش دور و برش سخت مشغول بود! ما ما مثل پیردختران روی دستش مانده بودیم که باید خود برای خود سرنوشت انتخاب می کردیم و کردیم. خوب و بد، کم و کاست، ریز و پاش داشت البته، تجاوز هم زیاد بود و سازش هم…

شما فکر می کنید که خوب این حرف تازه ای نیست، ولی مثل این که افرادی هم هستند که همین ساده را هم نمی فهمند و در تاجیکستان عنوان دکترای ادبیات هم می گیرن!

من همان رمانتیک عاشق دار و درخت سمرقند و خیابان های خلوتش هستم. نمی ذارند، مجبور می کنند که در خواب هم شده سامورای بشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *