شبذنده داری آدم را دیوانه میکند باور نکونید نوشته های زیررا بخوانید

امشبرا نخابیدم. یکباره یادم آمد که در نوجوانی شیعاری داشتیم: در یک سال هشت شب را نباید خفت و شب زذده داری کرد. شب اول این سال است که نخابیدم. به سال گذشته اندیشیدم…به روزگار خویش و  به زمانه اندیشم که چی قدر با سرعت پیش میروند و به تنبلیهای من پروا ندارند. 

سگاررا خاموش کردم و یکباره تمام وجودم لرزید…هتا از خود نیز اقیب مانده ام! به اترافم که نگریستم جوز صدای غمناک باد دیگر چیزی نی دیده میشود نی شنیده… باد این روزها به پنجرهء ما بسیار ناخون میزند. من که زبان اورا نمیفهمم فقت به آهنگش گوش می سپارم. از راه دوری آمده است… یا شاید من به او رسیده ام. اگر قرار است همساییی او باشم پس باید زبانشرا نیز یاد بگیرم. 

شاید همهء این افسردهگی ناشی از کتاب 1984 جارج آرویل(George Orwell)است که میخوانم. مرا دوباره به یاد آن زمستان سردی میاندازد که از سر گذرانیده یم. من هنوز سردم است از آن روزگاران شور شوروی سرماخورده کیی امیقی با خود آورده ام. این جا هم جوز شوعله های چشمان خویش روشنی دیگری نیست. در این شهر بی آفتاب و برف عشق ورزیدن شرف است، نه؟..

(به اشتباههای املای شاید بسیار ره داده ام ببخشید  شما که خود میدانید بیسوادیی هفتادساله را در هفت سال نمیشود جبران کرد)  

صبح به خیر…

8 پاسخ

  1. الهه عزیز
    میدانم که نویشتنم مثل بچهای دبیرستان میماند. اما چی الاج، تا به زعف خویش اقرار نگردی علاجش دست خود آدم نیست.
    اگربار دیگر لطف کردی و به این جا سر زدی خواهش میکنم که از اشتباهات املای یم بگو تا اسلاح کنم. به این ترتیب بعد چند مدتی میبینی که تمام عضو گروه ملکوت همه باسواد شده اند.
    دیگر نگذارید که این نهال، دیوار، پل یا هر چیدیگر که بنامیم، از اول کج بنشیند تا به اواخیر کج برود.
    شاگردی مثل من را قبول داری؟
    قبول؟

  2. سلام دوست گرامی
    بسیار زیبا مینویسید آنقدر نوشته ات زیبا بود که حیفم آمد آنرا دوباره تکرار نکنم:
    “امشبرا نخوابیدم.یکباره یادم امد که در نوجوانی شعاری داشتیم:در یک شب هشت شب را نباید خفت و شب زنده داری کرد.شب اول این سال است که نخوابیدم.به سال گذشته اندیشیدم…به روزگار خویش و به زمانه خویش اندیشیدم که چقدر با سرعت پیش می روند و به تنبلیهای من پروا ندارند.سیگار را خاموش کردم و تمام وجودم لرزید…حتا از خود نیز عقب مانده ام!به اطرافم که نگریستم جز صدای غمناک باد دیگر چیزی نه دیده میشود نه شنیده… باد این روزها به پنجره ما بسیار ناخن میزند.من که زبان او را نمیفهمم فقط به آهنگش گوش می سپارم. از راه دوری آمده است… یا شاید من به او رسیده ام. اگر قرار است همسایه او باشم پس باید زبانشرا نیز یاد بگیرم.
    شاید همهء این افسرده گی ناشی از کتاب 1984 جارج آرویل است که میخوانم. مرا دوباره به یاد آن زمستان سردی میاندازد که از سر گذرانیده ام. من هنوز سردم است از آن روزگاران شور شوروی سرماخوردگی عمیقی با خود آورده ام. این جا هم جز شعله های چشمان خویش روشنی دیگری نیست. در این شهر بی آفتاب و برف عشق ورزیدن شرف است، نه؟..”
    نمرت بیسته دختر!

  3. دوست گرامی محجوب
    بسیار سپاسگذارم از این که وقت گذاشته ید و نوشته ی مرا دوباره خوانده ید
    اما به من بهتر کمک میکند اگر روی راست و بدون خاکساری، منزورم یعنی کلمه های که اشتباه تایپ شوده اند را در ناخنک(پرانتیز) بیاورید
    این کونه من بهتر یادم می ماند که کدام کلمه با چی حرفی نویشته می شود.
    من بسیار از این که فارسی بنویسم ترس داشتم، ترس خطا نویشتن. اما حالا از آن مرحله گذشته ام. دیگر از این بیسوادیی خود نه شرم میدارم و نه احساس ناهنجاری میکونم.
    این را هم کنار آن چیزهای می بینم که تا نیاموزی خلاسی از آن نداری.
    مثل غذا پختن اما این خت برای من نه مثل غذا پختن بلکی مثل غذا خوردن مهم است.
    بار دیگر سپاسگذاری شما
    شهزاده

  4. دوست خوبم
    اشتباه هاي املايي به مرور درست مي شوند. مهم اين است كه شما زيبا مي نويسيد.
    چه خوب است كه هم زبانيم و چه قدر از هم بي خبر مانده بوديم در اين هفتاد سال.
    امروز صفحه ي شما را براي اولين بار بود كه مي خواندم. باز هم براي خواندن نوشته هايتان خواهم آمد.
    دوست شما
    پويان

  5. مي خواستم نظرم را در مورد خط فارسي بگويم و اينكه اين خط براي ما فارسي زبانها ذاتا داراي غلطهاي املايي است زيرا كه براي نمونه در فارسي هيچ فرقي از نظر آوايي بين س و ص و ث وجود ندارد پس اگر ريخت واژه ها را از بر نكنيم نمي توانيم با شنيدن آن واژه درست آن را بنويسيم و اين در بين همه مردم شايع است و فرقي نمي كند كه شما باشيد يا يك نفر در ايران كه از بچگي با خط فارسي(عربي) آشنايي دارد . نكته در حفظ كردن ريخت واژه است و بس.

  6. يك نكته ديگر آيا مي دانيد كه دبيره(خط) اوستايي كاملترين دبيره جهان است يا دست كم يكي از كاملترين ها.

  7. بسیار خوشنود از نظرات پرمهر شما دوستان
    با این که با اندیشه های دوست عزیز محجوب همراه می شوم یک نکته ی دیگررا باید بگویم که زبانها چون با عمر آدم برابر ذنده گانی نمیکنند، منطق شان نیزبامنطق ما برابر نیست.
    یعنی زبان ها و همچونین زبان فارسی از روی قراردادها و عادتها عمل می کند که بعضا چونین به نظر میرسر اشتباه باشد.
    اما نیست، قرارو قایده امنیت زبانرا اجاد می کند. مثل عبارات و مثل مقالهای خلقی.
    من همچون تاجک از آن که از زبان چیزیرا کم کنیم می ترسم. چون مارا این گونه مخدود و زبانمانرا کمتوان کردند.
    از این خاتیر بهتر است که قوانین موجودرا نگه داریم و چیزهای دیگررا نیز با ملاحیظه به زبان همراه کنیم.
    ما تاجکان نیز زود یا دیر خواهیم آموخت که چی کلمهرا با چی حرفی بنویسیم.
    بار دیگر سپاسگذارم