(2) چرا در ازبکستان انقلاب نمی شود

امروز یکی از دوستان قیرغزستانی یم ایبیکی آمده بود. از رویداد های اخیر ازبکستان صحبت می کردیم. ایبیکی میگفت که او نیز هیچ وقت فکر نمی کرد که در کشورش به این زودی و به این آسانی انقلابی روخ دهد، اما داد. وی میگفت که در اصل انقلاب را همین مردم نا آگاه و کم خبر از جهان بیرون انجام دادند. اما کسانی بامنفعت آنهارا راهنمای و تشویق کردند.

به گفته های دوستم کاملن موافیقم، اما آن مردمی که در انقلاب شرکت داشته اند نه همه ای مردم قرغزستان بوده اند. مردمان بسیاری در محلهای دوردستتر از مرکز شهر تا حال شاید درک دروستی از اتفاقات اخیر کشور خود نداشته باشند. مثل آنی که اتحاد شوروی به هم پاشید و در بعضی کشر های برادر که از مرکز یعنی ماسکاو دور بودند، بی خبر بودند و تا دیر نیز نمی دانستند که چی اتفاقی روخ داده. به نظرم تا حال نیز کسنانی هستند که درگیر زندگانیی هر روزه ای خود دروست درک نمی کنند که فرق سیاست زمان شوروی با زمان کنونی در چیست و این یک نکته ای مهیم دیگریست که باید در این کشور های تازه تشکیل با جدییات دونبال و تحلیل شود.  

همین گونه، کسانی و گروهی سبب می گردند و تغییراتی روخ می دهد، اما نکته ای اصلیی که من به آن تاکید دارم این است، مردم در کول هنوز آمادگیی امیق برای انقلاب را ندارند و انقلابی که با دست دیگران آورده می شود مال مردم نیست. من امیدوار انقلاب معنوی در کشور خود هستم. اما تا امروز ندیدم که مردم من نیاز شدید به مطبعات آزاد و انتخاب و مالیکیات خوصوصی نشان داده باشند. آگاهیی کم از سیاست و دوریی مردم از آن چی در دورو برشان می گذرد کار دولترا نیز هم آسان برای باقی ماندن و هم مشکل برای پیشرفت کرده است.

به نظرم مردم ازبکستان چون رودخوانه های جودا از هم روانند که اگر سر راه شان بسته شود از جای دیگری سر می برارند و باز به راه آرام خود ادامه می دهند. چون دریا با شور و فشار زیاد نیستند که آبنباران اظیم را از راه خود دور اندازند و راست به سوی خواسته های خود بروند. هنوز نه مردم تاجیک و نه مردم ازبک به نیاز ها و به خواسته های خود نام نگزاشته اند و آن یگانگیی دریاوارنیز هنوز در بین این ملل گناگون ازبکستانی به وجود نیامده است.

اگر انقلابی هم در راه است، آن موج مسافران را به خاریج می افزاید و نگرانیی مردم آدی را ده چندان می سازد. مردم  ازبکستانی برابر مردم تاجیکستانی سال های جنک داخیلیی تاجیکستان در سختی و تنگی و زیر فشار سیاسی و معنوی به سر برده اند و هیچ روزگار خوشی را در عوض کشتار و خونریزی نمی خواهند. اما روشن است که از این مردم ستم دیده هیچ گاه نظر نپرسنده اند و تقدیرآنان را بدون رعی و رزاعیت آنان تعین کرده اند. به هر حال تا حال چنین بده است، شاید بعد از این اتفاقات کشور های همسایه دیگر گونی و جنبش معنویی در آن ها روخ داده که من هنو آشنا نباشم.

باز باید بگویم  که کریموف از زیرک ترین و از قدرت مند ترین دکتاتور های نسل شوروی و ماقبل آن است که راه دیگری برای خود و برای مردم خود می اندیشد. نه تنها من، بلکی تمام مردم باغبان و کشاورز سرزمین من می دانند که وقتی چنار بسیارساله با آن پهنای و ریشه ای اظیم خود می لرزد هزاران هزار پرنده بی لانه و جای میگردد و اگر بر خاک افتد زمین میلرزد. و مردم این را خوب میداند و با سایی آن قناعت میکنند به هر حال تا امروز قناعت می کرده اند…   

یک پاسخ

  1. سلام
    برايم بسيار جالب بود که يک سمرقندي به فارسي وبلاگ بنويسد. خيلي جالب بود. مخصوصا تربخانه ات که رفتم و ترانه هايت را شنيدم احساس ترب و شعف زايد الوصفي يافتم. هنوز دارم گوش ميکنم و لذت ميبرم.
    نوشته اي و چه جالبو قشنگ نوشته اي که هموطنانت جديدترين اخبار را از کريموف مي شنوند و اين چه اسفناک است براي انسان قرن 21. ضمنا نتوانستم از خودت چيزي بفهمم. اينکه که هستي و از کجا آمده اي و به کجا مي روي؟؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *