از سال نو مسیحی تا نوروز خودمان خاموش بودم. یا به قول یک دوست نوجوانم، دچار طلسم – Writers block بدتر از همه، دو هفته پیش در یکی از سفرهای کوچک داخل کشوری سرما خوردم. بسیار شدید. از آن پس از هر چیزی که با باد و سرما مربوط است می ترسم. به قول سردبیر مجله سمرقند، دچار پارانویه شده ام. پارانویه ی جسمانی البته. اما روحم نیز بیتاثیر نمانده است. فعلا همه چیزرا کنار گذاشته ام از پارانویه فکر می کنم و شاید چیزی نیز نوشتم، بلاخره! سرو نوگش را که پیدا کردم شروع می کنم.
در این میان که من با خود و سرما دست و پنجه نرم میکردم دوستان زیادی تبریکات نوروزی فرستاده اند. نوروز باصفایشان را تبریک می گویم.
زود بر می گردم اگر سرما دیگری در راه نباشد. حسابی گرفتار پارانویه شوده ام. هیچ وقت به این کلمه این قدر جدی نیندیشیده بودم. به سرمای خوردن نیز. تا در میدان واقیعی شان قرار نگرفتم. تلاش کنید سرما نخورید، اگر خوردید آسان نگیریدش. از عطسه شروع می شود، می دانیم، اما نمیدانیم که به چی به پایان می رسد… تا بعد، پاینده باشید.